کتاب قصه هایی از امام صادق (ع)
نویسنده: مجید ملامحمدی
انتشارات جمکران
معرفی:
همه ما شیعیان خود را مدیون زحمات امام صادق می دانیم اما افسوس که از امام مان چیزی نمی دانیم!
مجموعه داستانِ قصه هایی از امام صادق علیه السلام به نثری ساده و روان داستان های زیبا و آموزنده ای را برای کودکان به رشته تحریر در آورده است.
ویژگی این مجموعه این است که نویسنده از بیانِ داستان های تکراری و کلیشه ای دوری کرده و به بیان روایت های شنیدنی و جذاب از ایشان می پردازد.
خواندن این مجموعه زیبا را از دست ندهید و لذت آشنایی با این امام را به کودک تان هدیه کنید.
بریده کتاب:
امام صادق (ع) همین تازگی ها با خوردن زهر، به بستر بیماری افتاده بودند و ساعت به ساعت ضعیف تر و لاغر تر می شدند.
بابا آماده شد تا به دیدن امام برود. من و خواهر کوچکترم زهرا، گفتیم :((ما هم می آییم.))
اما بابا گفت: ((نه، ما می رویم عیادت مریض، بچه ها خوب نیست همراه مان باشند!))
بغضم ترکید و از دو طرف چشم هایم رشته رشته اشک بیرون زد. مادربزرگ فوری من و زهرا را در بغل گرفت و به بابا گفت: بگذار این ها را ببریم، حتماً باعث خوشحالی امام و ام حمیده می شوند.
با نگاهی پر التماس به بابا زل زدیم، داشت دیر می شد، بابابزرگ هم ادامه داد: آقا با دیدن بچه ها شاد می شوند، ایشان بچه ها را خیلی دوست دارند!
بابا قبول کرد و ما راه افتادیم…
بریده کتاب(2):
مفضل (شاگرد امام صادق) بدهکاری داماد ابوحنیفه را که کمتر از چهارصد درهم بود به او داد.
ابوحنیفه با خوشحالیِ زیاد گفت: ممنون آقا، خدا خیرت بدهد!
مفضل بقیه پول های توی کیسه را به داماد ابوحنیفه بخشید و گفت: این مقدار پول را هم به تو می بخشم تا زندگی ات رونق بگیرد و برای همیشه با پدر زنت دوست باشی و به او احترام بگذاری.
داماد ابوحنیفه خم شد و دست او را بوسید.
مفضل گفت: سپاسگذار من نباشید. بلکه به جانِ امام عزیزتان حضرت جعفر صادق دعا کنید چرا که امام این پول را در اختیار من گذاشتند و گفتند هر وقت بین دو نفر از شیعیان اختلافی پیش آمد، آن ها را با هم آشتی بدهید و از طرف من با دادن هدیه بین شان دوستی و مهربانی برقرار کنید….
مرتبط با کتاب قصه هایی از امام صادق (ع) :
بیشتر بخوانیم…
فواره ی گنجشک ها : داستان شیرین یک زندگی و شاید هم یک سرمشق دوست داشتنی
بیشتر ببینیم…
دلم برای امام رضا تنگ شده.