کتاب آقامجتبی : خاطراتی خواندنی از سردار شهید سیدمجتبی هاشمی

کتاب آقامجتبی
نویسنده: محمد عامری
انتشارات تقدیر

بریده کتاب:

به خاطر شجاعت و پیروزی هایی که در جنگ های نا منظم در منطقه آبادان با نیروهای عراقی داشت، یک روز رادیو عراق اعلام می کند که ما موفق شدیم یکی از فرمانده های نیروی ایران (سید مجتبی هاشمی) را دستگیر کنیم. این خبر باعث ناراحتی نیروی های خودی شده بود اما با کمال تعجب بعد از چند ساعت آقا مجتبی به همراه دو اسیر عراقی وارد هتل کاروان سرای آبادان شد و همه با تعجب به او گفتند: عراقی ها اعلام کردند شما را دستگیر و اسیر گرفتن. خندید و گفت: بنده خدا دروغ گفته من را دعوت کرده بود و این دو عراقی را به عنوان جایزه به من دادند.

بریده کتاب(2):

برخورد لفظی شهید آقا مجتبی با بنی صدر:
– آقا مجتبی:
چرا برای ما تانک نمی فرستید؟
بنی صدر:
می فرستیم
– آقا مجتبی:
حتما باید مرگ بر شاه بگیم تا برامون چنتا تانک بیاوری؟
بنی صدر:
مرگ برشاه! یعنی چی ؟
– آقا مجتبی:
زمان شاه توی تهران وقتی مردم مرگ برشاه می گفتید، شاه بلافاصله تانک هارو روانه خیابون ها می کرد، ما هم حتما باید همچین شعاری بدیم تا برامون تانک بیاد؟
– محافظ بنی صدر:
مراقب حرف زدنت باش ایشون رئيس جمهور هستند
– آقا مجتبی:
هرکس می خواد باشه برای خودشه، برای من مهم نیست. برای من مهم اینه کسی خیانت نکنه. حالا تو هر لباسی می خواد باشه. ص38

بریده کتاب(3):

آقا ذکری داشت که این ذکر هنوز ورد زبان من است. همچنین می گفت: فالله خیر حافظا… اگر این ذکر را بگویید خدا شما را حفظ می کند و چیزیتان نمی شود. چند باری که با او به خط رفتم می دیدم که تیر می آمد و به او نمی خورد .ص30

مرتبط با کتاب آقامجتبی 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم...
کتاب کوچ لبخند : سرگذشت شهید علی قمی کردی… سرگذشتی خواندنی
می خواهم با تو باشم : یک سردار عالی مقام، جاوید الاثر محال است خاطراتش خواندنی نباشد

بیشتر ببینیم…
داستان زندگی مردی که ازین رو به آن رو شد

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *