می خواهم با تو باشم : یک سردار عالی مقام، جاوید الاثر محال است خاطراتش خواندنی نباشد

می خواهم با تو باشم : یک سردار عالی مقام، جاوید الاثر محال است خاطراتش خواندنی نباشد

می خواهم با تو باشم
نویسنده: علی اکبری
انتشارات یا زهرا(س)

بریده کتاب:

همراه حاج احمد با لباس کردي، کنار جادّه ايستاده بوديم که ماشيني به ما نزديک شد.
دو نفر از افراد کومله داخل ماشين بودند. آن ها به خيال اينکه ما هم از خودشان هستيم نگه داشتند و ما را سوار کردند. من که زبان کردي بلد بودم، شروع به صحبت با آن ها کردم و پرسيدم: از نيرو هايي که تازه از سپاه تهران آمدند چه خبر؟ يکي از آنها با ناله گفت: چي بگم، توي آن ها يه کسي اومده به اسم احمد متوسليان. اين بابا پدر ما رو در آورده، از موقعي که اومده تمام کار وکاسبي ما کساد شده به تمام کمين هاي ما ضد کمين مي زنه، عمليات هاش خانمان سوزه. ( صفحه 43)

بریده کتاب(2):

نيرو ها يک افسر عراقي بعثي قوي هيکل را اسير گرفته بودند. همه او را دوره کرده بودند واز او مي خواستند تا بلند بگويد مرگ بر صدام. او هم اين جمله را نمي گفت به خاطر همين چند نفر او را کتک زدند. سر وکله ي حاج احمد پيدا شد و با فرياد او همه ساکت شدند. پرسيد چي شده؟ يکي از بچه ها گفت: مي گويم به صدام فحش بده نميده، من هم زدم تو گوشش! هنوز حرفش تمام نشده بود که حاج احمد سيلي محکمي به او زد! و گفت شما بيخود کردين، در کجاي اسلام داريم که بايد اسير را بزنن. (صفحه 51)

بریده کتاب(3):

تازه رسيدم به قرارگاه و مي‌ خواستم حاج احمد را ببينم.
همين طور که داشتم مي‌ رفتم صحنه‌ ي عجيبي ديدم در آن هواي گرم و در آن موقع از ظهر، که تمامي نيروها از شدت گرما داخل سنگر خواب بودند، حاج احمد کنار تانکر آب نشسته بود و با عشق، ظرف هاي نهار بچه‌هاي قرارگاه را مي شست. گفتم شايد حاج احمد نباشد، اما وقتي جلوتر رفتم ديدم خود اوست! آدمي مثل حاج احمد با آن همه برو بيا، فرمانده تیپ 27 حضرت رسول (ص) و مسئول قرارگاه تاکتيکي، بيايد وکنار تانکر آب بشقاب‌هاي نيرو هايش را بشويد. خيلي سريع دوربينم را آوردم و از او در اين حالت عکس گرفتم. صفحه29

بریده کتاب(4):

يک بار به من گفت: دقت کن. اين روستايي‌ها هفته اي يک بار استحمام کنن. خنديدم وگفتم: برادر احمد به ما چه مربوطه! گفت: چي چي به ما چه مربوطه؟ به ما ربط داره، خوب هم ربط داره. اين ها بايد هفته‌اي يه روز استحمام کنند و شما بايد بر اين امر نظارت داشته باشي. حتي بچه هاشون هم بايد استحمام کنن. حالا زناشون رو که نمي‌ تونيم بفهميم ميرن حمام يا نه ولي بقيه رو حتما چک کنيد. آن موقع در آبادي‌ ها و روستا هاي کردستان دو چيز نبود، يکي حمام شخصي و ديگري توالت شخصي!

توالت‌ها همه توي مساجد بود و اگر کسي مي‌ خواست به آن جا برود بايد از سر آبادي يا ته آبادي مي آمد و به مسجد مي‌ رفت. به دستور حاج احمد شوراي ده را جمع کرديم و به آنها گفتيم بلا استثنا همه بايد به حمام بروند. بعد هم براي نظارت بيشتر، پزشک امداد گر محور را مي‌ فرستاديم توي ده که مردم را به بهانه‌ي مريضي چک کند و به آن ها بگويد اگر حمام نرويد بيماري‌ هاي واگيردار شيوع پيدا مي‌ کند.

يک بار از حاج احمد پرسيدم: برادر احمد، ما که رفتيم و دستور شما را اجرا کرديم؛ علت اين همه پافشاري شما براي استحمام مردم روستايي چيه؟ گفت: اين جا وقتي که بين بدن کثيف و بدن تميز فرق قائل بشن، فرق بين لباس کثيف و لباس تميز را بدونن، اون وقت مي‌ تونن بفهمن فکر کثيف با فکر تميز چه فرقي داره! اون موقع مي تونن تشخيص بدن فکر کومله و دموکرات تميزه يا کثيف!

مرتبط با کتاب می خواهم با تو باشم 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
مرد : اگر می خواهید عاشق حاج احمد متوسلیان شوید حتما بخوانید

بیشترتر بخوانیم…
کوتاه و مفید از حاج احمد

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *