مسلخ عشق : بهائیت، واژه ای که قطعاً به گوش هر انسانی خورده است…

مسلخ عشق : بهائیت، واژه ای که قطعاً به گوش هر انسانی خورده است...

مسلخ عشق : مهناز رئوفی، نشر عهد مانا

عشق ,محبت , عکس نوشته زیبا
عشق محرک ترقی است.

معرفی:

وقتی که از خودشان صحبت می کنند رفاه و آسایش و خوشبختی را در نی نی چشمانشان می بینی. گشت و گذار، تفریح و شادی و.. اما وقتی که وارد زندگیشان می شوی همه چیز رنگش تغییر می کند.
و تو می مانی که خوشبختی چیست؟

مسلخ عشق نام رمانی به قلم مهنازرئوفی در ۳۲۰ صفحه به چاپ دوم رسیده ‌است.

مهناز رئوفی (فاطمه السادات رستگاری) متولد سال ۱۳۹۴ در سنندج است.
وی از سادات طباطبایی است ولی به واسطه‌ی این که پدرش بهایی بوده او نیز بهایی ماند.
او، برادرانش، همسر برادران و خواهرانش از اعضای فعال تشکیلات بهائیان بوده اند،
به شکلی که برادران او هم اکنون نیز از سران بهائیت در ایران محسوب می شوند.

مبارزه,حقیقت, انسان بزرگ, مبارزه با ظلم
من با شروع این مبارزه حس می کنم انسان بزرگی هستم،
آن قدر که به خاطر حقیقت حاضرم از تمام تعلقاتم بگذرم

اگرچه او یک بهائی ‌زاده بود اما فسادها و تناقض ‌هایی‌ که‌ در کار هم کیشان خود دید،
وی را به شدت از این مسلک بیزار کرد، و این امر،
همراه با مطالعه مستقیم درباره اسلام، باعث شد به همراه شوهرش به عقاید پوچ بهائیت پی‌ببرد و با اراده ای محکم و با تحقیق به اسلام ایمان آورد و مذهب شیعه را برگزیند و همچنین با شمشیر تیز استدلال، بهائیان را به احتجاج بطلبد.

جان گریخته, افسرده,ناراحت,غمگین
گویی به دنبال جان گریخته از بدنش می دوید.

از آنجا که بهائیان به دلیل ضعفشان هرگز تن به مناظره با او ندادند،
او با صحبت‌ ها و نوشته‌ های روشنگرانه‌ اش به مبارزه با آنان رفت. رئوفی در چند برنامه رادیویی به افشای بهائیان و عقایدشان پرداخت.
همچنین کتاب های سایه شوم، مسلخ عشق، چرا مسلمان شدم؟ و نامه‌ای به برادرم را در همین راستا نوشت.
او در کتاب نامه‌ای به برادرم، در قالب نامه‌ای به منصور رئوفی (که مسئول مشارکت قاره ای العدل است) عقاید بهائیت را زیر سوال برده است.

تا ده کتاب بر علیه عقاید خود نخوانده‌ای, خود را معتقد نخوان.

مسلخ عشق، از آن کتاب‌ هاست که شیرین‌ و پرکشش، عقایدت را اثبات می‌ کند.
خود را مصون ندان! شاید تو هم روزی مقابل بهاییان‌ قرار بگیری و نتوانی مقاومت کنی!

مسلخ عشق، بهاییت را نقض نمی‌کند، اسلام را اثبات می‌کند… مسلمانی؟
مسلمان کتاب ‌نخوانده؟
مسلمان مسلخ عشق نخوانده؟
مگر می‌شود؟!

اسراییل, بهاییت, سیاست, دستگاه های اطلاعاتی
بهائیت یک سیاست است
و تمام برنامه ریزی های اصلی آن تحت تعلیم و نظارت دستگاه های اطلاعاتی اسرائیل قرار دارد.

خلاصه

فرهمند, مردی دغل‌ باز و فریبکار است که تک‌ تک شخصیت‌ های داستان, زخم‌خورده اویند.

او هم نقشه قتل علی را می‌کشد و هم زندگی محمود را نابود می‌کند. با دست خود دکتر را خفه‌ می‌ کند و اموالش را به نام خود می‌ زند. به تنهایی زندگی ژانت را بازیچه اهداف خودش می‌کند و از خانواده جدایش می‌کند.

ژانت, تنها قربانی‌ فریب‌کاری فرهمند نیست. او زندگی و خانواده‌ اش را با توطئه فرهمند از دست می‌دهد. یازده سال طول می‌ کشد تا با دوری خانواده کنار بیاید, خودش را پیدا کند و اسلام را برگزیند.

عمده فعالیت فرهمند و گروه بهاییان, در روستاها شکل می‌ گیرد و روستائیان فریب‌‌خورده, بازیگران اصلی داستان بهاییان هستند.

داستان سرشار از عشق است. عشق پاک علی. عشق ناپاک ژاکلین. و عشق ناکام ژانت، پیچ و خم داستان پرکشش بهاییان مسلخ عشق را از دست ندهید.

اسراییل, بهاییت, سیاست, دستگاه های اطلاعاتی
بهائیت یک سیاست است
و تمام برنامه ریزی های اصلی آن تحت تعلیم و نظارت دستگاه های اطلاعاتی اسرائیل قرار دارد.
بریده کتاب(۱):

ژالکین در آن نیم ساعت تمام شگردهایش را برای دلبری تمرین کرده بود.
پیراهن قرمز تمام کلوش وکوتاهی پوشیده وموهایش را مدل فرحی جمع کرده بود، آرایش ملایمی داشت و با کفش های پاشنه بلندش کشیده تر وبلندتر از همیشه نشان می داد.

بهاییت, کشف حقیقت, اسلام
چرا همین که کسی به مطالعه کتب سایر ادیان، به خصوص اسلام، می پردازد، او را منع می کنید؟
بها بجز سردادن شعار هیچ کاری نکرد.
این دین با فطرت انسان مغایر است. بیشتر به عقاید ماتریالیستها شباهت دارد تا مذهب.
من نمی دانم ریشه این دین کجاست، اما تاکشف حقیقت یک لحظه آرام نمی نشینم.
بریده کتاب(۲):

از کودکی در گوش ما می خواندند که اگر از کسی بهائیت برگردد بدبخت و بیچاره می شود، اما به لطف خدا تو چقدر خوشبختی ژانت..

بریده کتاب(۳):

گفتم که بهایی هستم و کمی از اعتقاداتم برایش گفتم.
با صدای کلفت و لات منش خود گفت: بگو ببینم محرم و صفر عزاداری می کنی یا نه؟
گفتم: اول و دوم محرم روزهای مبارکی هستند چون در اول محرم باب متولد شده و در دوم محرم بهاء.
این دو روز را جشن می گیریم. برای امام حسین هم عزایی به پا می کنیم چون معتقدیم که زمان دین اسلام به پایان آمده و دیانت جدیدی استوار شده.
یک دفعه مثل فنر پرید یعنی شما اول و دوم محرم جشن می گیرید؟
مرد چنان عصبانی شد که گفتم الان با یک ضربه ی مشتش جان به جان آفرین تسلیم می کنم، اما او با عصبانیت گفت اگر زن نبودی می دانستم چطور دهانت را مهر وموم کنم حیف که زن هستی.
یک امام حسین هست و میلیون ها نوکر. حماسه او هرگز کهنه نمی شود و هرگز منسوخ نمی شود. (صفحه۱۷۶)

بریده کتاب(۴):

با صدای بلند گریه می کرد خدایا کمکم کن. ای خدا آبروی این خفته در خاک علی را برگردان. یا علی دستم را بگیر. یا علی او را قربانی این از خدا بی خبران نکن. او را فدای من نا قابل نکن. یا پیغمبر اگر او را به من برگردانی مسلمان می شوم. من نذر کردن نمی دانم، من آداب کمک خواستن نمی دانم.
کسی از میان جمع گفت: برای شفای بیمار این دختر صلوات: «همه صلوات فرستادن» رعنا کمی آرام تر شده بود.

بریده کتاب(۵):

باخطی خوش وپررنگ روی کاغذ نام رعنا حک شده بود و زیر آن نوشته بود : به باز آمدنت چنان دلخوشم، که طفلی به صبح عید
رعنا گفت: به آرزویت رسیدی. من هدایت شدم. دیگر لازم نیست برویم پیش عاقد بهایی. من مسلمان شدم.

بیشتر بخوانیم: نقد کتاب نادیا

نقد محتوایی:

مسلخ عشق، داستان عشق است.

عشق قدرتمندی که رعنا را از فلاکت به حقیقت می‌ رساند.

عشق پر جاذبه‌ای که علی را از دنیایش جدا می‌ کند.

و عشقی که نشأت گرفته از حقیقت است.

داستان, با محور بهاییان شکل می‌گیرد. ظلم‌ ها را روایت می‌کند و جنایات را فریاد می ‌زند.

غم کودک مرده فرشته را شیون می ‌کند و قاتل علی را رسوا می ‌کند.

خباثت اعضای باایمان را فاش می‌کند و خانواده بی‌ رحمی که به ‌راحتی فرزندشان را دور می ‌اندازند، محکوم می‌ کند.

داستان, در بطن تشکیلات بهاییان نفس می کشد؛ تشکیلاتی پوچ و باطل که از درون متلاشی است و بر آب بنیان نهاده.

نویسنده، هوشمند و ماهر است؛ با ظرافت‌ شخصیت‌ها را به مباحثه می‌کشاند و حقیقت را اثبات می‌ کند.‌
او به خوبی از پس افشای برتری اسلام بر بهاییت برآمده است. عالمان مسلمان را با سردمداران بهاییت روبه‌رو می‌کند و نتیجه را به خواننده واگذار می‌ کند.

اعتماد او به مخاطبش زیرکانه و دقیق است. بدی‌ ها را از بطن واقعه برملا می‌ کند و کاری می‌کند اصلی‌ترین بهاییان، خود به پوچی و بطلان دین دست‌سازشان اعتراف کنند.

داستان، خواننده را وادار به تفکر می‌کند؛ گاهی مجبورش می‌کند خود را در موقعیت بنشاند و از خود بپرسد:
(من در چنین شرایطی چه می‌کردم؟ چه پاسخی می‌دادم؟ چه واکنشی نشان می‌دادم؟)

داستان درظاهر, بهاییت را نقد می‌کند؛ اما درواقع, حقانیت اسلام را مقتدرانه به اثبات می‌رساند.

جاذبه‌ای که عشق‌ در داستان ایجاد می‌کند، موجب می‌شود خواننده بی‌وقفه به خواندن ادامه دهد
و لحظه‌ای فکرش درگیر نشود که کتاب مقابلش قرار است دینی را نقد کند و دینی را اثبات.

در پایان کتاب, گویا نویسنده عجله داشته باشد,
ناگهان داستان را به سریع و بی‌وقفه روایت می‌ کند و سرنوشت اصلی‌ترین شخصیت‌ها را پشت‌ سرهم بازگو می‌ کند که این خواننده را بهت‌زده و گیج می‌ کند.
و شاید این ‌تنها اشکال داستان باشد.

 

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *