کتاب زنان عنکبوتی
نویسنده: نرجس شکوریان فرد
انتشارات: عهد مانا
چه میشود که زنها برای رسیدن به لذت و شاید شخصیت و احترام، دقیقا احترام خودشان را زیر پا میگذارند؟
مستند داستانیِ زنان عنکبوتی، پروندهی این راز مجهول را، که پشت پردههای فراوانی دارد، رمزگشایی میکند.
این کتاب را میتوانید از کانال نمکتاب یا از این شماره تماس تهیه نمایید.
معرفی:
زنان عنکبوتی به قلم نرجس شکوریان فرد توسط انتشارات عهد مانا در ۲۳۲ صفحه، زمستان ۹۸ به چاپ رسیده است.
این کتاب روایتگر یک پرونده امنیتی واقعی است به نام عنکبوت. در پروندهی عنکبوت از چیدن دام، تا طعمه و صید، همه به دست زنان و دختران ایرانی رقم میخورد. زنانی که با سودای شهرت، مدلینگ و پول؛ پا در دام رهایی ناپذیر پورن می گذارند. دامی که صیادانش آقازاده های داخلی، بهائی ها، شیوخ عربی و سفارتخانه های انگلیس، هلند، فرانسه و… هستند. دامی که بیشتر از جسم، روح طعمه اش را می بلعد.
از شکوریان فرد کتاب های دیگری ازجمله #اپلای، #رنج_مقدس، #هوای_من به چاپ رسیده است که زنان عنکبوتی آخرین اثر در پرونده کاری این نویسنده است.
خلاصه:
زنان عنکبوتی که بر اساس یک پرونده واقعی نوشته شده ماجرای یک شبکه مدلینگ با سرتیمی نه زن ایرانی در کشور است. این شبکه با تکیه بر پنج پایگاه “آموزشگاه”، “آرایشگاه”، “استودیوهای عکاسی”، “مزون های طراحی لباس” و “صفحات اینستاگرام” به پرورش و رونمایی از دختران و پسران جوان در شبکه های اجتماعی و درنهایت ارتباط گیری با خارج از کشور و فروش دختران می پردازد.
معرفی بیشتر به روایت کلیپ….
بریده کتاب زنان عنکبوتی :
من فقط عکسای خودمو می ذاشتم. عکس های مهمونیا و گردشایی که می رفتم. یا گردش و تفریح.🏞
عکسای خودمو دوست داشتم. البته برام مهم بود که لایک ❤️و پیام هم داشته باشم💌.
پیجم مثل بچه ام شده بود. مثل خونه خودم. هم دوستش داشتم، هم توش راحت بودم💞. خیلی راحت…
همین که نامحدود بود و آزادی رو لمس می کردم، احساس قدرت می کردم.
بریده کتاب(۲):
سینا همراه افسر عملیات رفت سمت مترو و شهاب سمت میدان آزادی! زن که در تور قرار گرفت… همراهش شد تا شلوغی مزخرف مترو. تمام زوایای این ایستگاه را حفظ بود و نقطه ی اصلی وصل میکروفون را در نظر داشت. نگاهی به نیرو انداخت و او سری تکان داد. زمان وصل میکروفون که رسید، نیرو مقابل زن قرار گرفت و کیف دستیش را رها کرد. تمام محتویات کیف پخش زمین شد. نیرو عصبی و با ناراحتی رو به زن گفت:
– خانوم … خانوم ! این چه وضعشه؟
زن کمی عقب کشید و هراسان از عکس العمل او خم شد تا وسایل را جمع کند. وسایل کیف بیشتر از آنی بود که راحت جمع شود و غرغرهای نیرو، زن را وادار کرد تا بنشیند و کیفی که رو دوشش بود را زمین بگذارد. سینا خودش را رساند. نشست و گفت:
– زن ها همیشه گیجند. ببین خانم با کیف این آقا چه کار کردی؟
نیرو با ابروهای در هم رفته از زن دفاع کرد:
– نه آقا خب این خانوم حتما کار داشتند که عجله کردند. الان هم با هم جمع می کنیم. شما زحمت نکشید. خانم شما هم خودتون رو ناراحت نکنید.
حین گفت وگوسینا میکروفون را نصب کرد؛ وسایل جمع شد و نیرو با زن همراه شد! زن از موقعیت پیش آمده راضی بود، سر صحبت را با نیرو باز کرد و چرایی عجله اش را گفت. فرصت پدید آمده بود. بعد از مترو هم با توجه به هم مسیر شدنشان نیرو را کشاند سمت محل کارش.
بریده کتاب(۳):
اشک آرام آرام از گوشه ی چشمش راه گرفت…
مثل همان اوایلی که جشن طلاق گرفته بود. در جشن کلی خندیده بود و با بچه های دانشگاه خوش گذرانده بود و بعد هم کیک سیاه را خودش بریده بود.
اما همان شب تا صبح دو بار بالشش را عوض کرد، بس که اشک ریخته بود. پذیرش شکست سخت است، برای یک زن سخت تر! چرا این طور شد؟
– البته اون می گفت من عوض شدم. دعوامون زیاد شده بود. خیلی به رابطه ی من با بعضیا حساس شده بود. دلش می خواست من حواسم بیشتر باشه…
یه کلیپ باحال با یه کلیک… حتما ببین و لذت ببر 🤩
بریده کتاب(۴):
خونه نیست که دژه…
شهاب پیاده شد و در سکوت شب پهباد را راهی ساختمان کرد. سینا و امیر تصاویری که پهباد از فضای داخل حیاط نشان می داد را روی لب تاب کنترل می کردند. سینا گفت:
_ یه دوربین بالای در ورودی حیاط، اینم دومی بالای ورودی ساختمون، چه قفل کتابی زدن به درش، تمام پنجره ها هم نرده داره که!
امیر به نور ضعیفی که از یکی از پنجره های این ساختمان دیده می شد اشاره کرد:
– این ساختمونی که کنار حیاطه انگار تازه ساخته شده! یکی هنوز توی این ساختمونه سینا!
شهاب داخل ماشین نشست و گفت:
– هیچ راه نفوذی به داخل ساختمون نبود.
سینا فیلم را کمی عقب آورد و دوباره با دقت دیدند؛ شهاب زمزمه کرد:
– یعنی چند نفر دائم اونجان! بیرون نیومدن تا ببینیمشون؟
امیر نفسش را بیرون داد و گفت:
– شاید هم این جا به خونه ی بغلی راه داره و رفت و آمد از اون جاست.
هر دو برگشتند سمت عقب و منتظر نگاه کردند به امیر و او گفت:
با آدم های ساده لوح و دوزاری طرف نیستیم.
امشب نرید خونه. دم سحر هلی کم رو وارد خونه کنید، یه دور دیگه با دقت ببینید. تا خدا چی بخواد! به آرش هم بگید دوربینا رو هک کنه و تصاویر دو ماهی که این خونه راه افتاده رو ببینید. تصاویر همین دو تا دوربین داخل حیاط رو!
بریده کتاب (۵):
حس می کرد این شبکه مثل تار عنکبوت دارد بافته می شود تا طعمه هایش را بگیرد و در مقابل چشمان وحشی و کثیفش دست و پا زدن و مرگشان را ببیند. صفحه ۸۰
بریده کتاب (۶):
یه چیزی هست به اسم مفید بودن. اینا حس می کنن به هیچ دردی نمی خورن. حس و حال مادری رو که ازشون گرفتن، ازدواج هم که هیچ… مدرک به دردشون نخورده… می مونه چی؟ صفحه ۱۰۵
بریده کتاب (۷):
مسیر کاری هر روزش دیوانه کننده شده بود. حتی پارتی هایی که می گرفتند. حتی مسافرت هایی که می رفتند. حتی پولی که می ریخت تا شاید کمی روانش را جمع کند. همه اش تکراری بود اما … صفحه ۱۳۱
بریده کتاب (۸):
خانه شکلاتی وسط جنگل که ظاهرش فریبنده بود و ساکنش جادوگر بدجنس. کسی از بیرون جادوگر را نمی دید و به هوس لذت، خودش را می کشاند تا وسط جنگل، توصیه ها را قبول نمی کرد و به همه می خندید تا خودش را برساند به خانه ی شکلاتی اما بعدش که اسیر جادوگر می شد… دیگر ناله اش به جایی نمی رسید… صفحه ۵۰
برای خرید این رمان فوق العاده با تخفیف ویژه برروی تصویر زیر کلیک نمایید
بریده کتاب (۹):
در تهران یک شو خیابانی واقعی راه می انداختیم! عروس و داماد را با ماشین های مدل بالا و رو باز بدون هیچ پوشش، با همان لباس… در تهران! البته کمی اضطراب داشت اولین بار! دور دور در تهران با ماشین رو باز و یک میلیاردی… بارهای اول عروس و داماد دروغین یکی دو خیابان را تست کردند. خبری که نشد طول مسیر را بیشتر کردند. پخش فیلم ها و عکس ها در فضای مجازی الگویی می شد برای همه شهرها! حساسیت زدایی بود از افراد غیرتی. صفحه ۱۴۹
بریده کتاب (۱۰):
من پناه می بردم به خرید بیشتر، خب پول بیشتر می خواستم، پناه می بردم به کار… عکسام که توی صفحات بالا میومد بوی پول می داد. یه بار یکی از بازیکنای فوتبال حسابم رو پر پول کرد، یه بارم یکی از بازیگرای سینما، یعنی کارگردان بود یه ماشین با کلیدش فرستاد دم خونمون! همینا من رو وسوسه می کرد که بیشتر ادامه بدم. یه احساس قدرت، رسیدن به شهرت… کم کم دیگه خودم استاد شده بودم…. مزون زدم و با مزونا قرارداد بستم. فقط یک بارش صد میلیون دادن تا من لباسشون را پوشیدم! صفحه ۸۳
بریده کتاب (۱۱):
حتما بعد از آزادی می رود آمریکا، کنار لوسی، شاید هم هلند پیش فلین… می رفت تا بپرسد اگر روزی پول باشد، محبت و گرمایش نباشد چه می کنی؟
اگر پول باشد، خیانت هم باشد چه می کنی؟ اگر پول باشد تنها باشی چه می کنی؟ اگر پول باشد و هرکس که زیر تصویر تو قلب می گذارد تو را با همان پول بخرد برای ساعتی چه می کنی؟ صفحه ۲۲۸
نقد:
شکوریان فرد این بار در کتابش به سراغ یک پرونده امنیتی رفته است.
آنچه که به جذابیت این کتاب کمک کرده، سوژه ی جذاب مدلینگ، موقعیت های مکانی که هر خواننده ای روزانه با آن ها ارتباط دارد و در نهایت بزرگترین شبکه اجتماعی یعنی اینستاگرام است که بسترهای اصلی هستند که اتفاقات پرونده و داستان کتاب در آن ها رقم می خورد. به گونه ای که حتی مخاطب می تواند حین خواندن کتاب متوجه شود خودش به شخصه کجای این جریان قرار گرفته است؟ آیا او نیز بازی خورده است یا که زرنگ تر از صیدهای این پرونده بوده است.
خرید اپلیکیشن کتاب زنان عنکبوتی با هزینه ای باور نکردنی با کلیک روی تصویر زیر:
مرتبط با کتاب زنان عنکبوتی 👇🏻👇🏻👇🏻
بیشتر بخوانیم..
نقدی موشکافانه و دقیق با استناد به صفحات بر ۷ کتاب آقای حدادپور جهرمی: کف خیابون، تب مژگان، حیفا،…
بیشتر ببینیم…
خود را از دیدن این کلیپ های شدیداً جذاب محروم نکنید…😉🙃
کتاب زنان عنکبوتی را بخریم
اگر دختر نوجوان دور و برتون دارید که زیاد پایه فضای مجازی وقت صرف میکنه این کتاب رو بدید بخونه خودتونم اگر زیاد درگیر اینفلوئنسرها یه اینستا هستید حتما بخونید
کتابی که فکر میکنم با شرایط فعلی جامعه و رسانه و هدف گیری زنان باید حتماً خونده بشه تا بدونن با چه چیزهایی روبه رو هستند این کتاب یه جا هایش به شدت غمگین و تاسف برانگیز بود کتاب فوق العادیه حتما مطالعه کنید
فوق العاده س البته من نسخه چاپی ش رو خوندم. علاقمندان به داستان های پلیسی و امنیتی حتما این کتابو بخونن چون داستانش واقعی هست و خیلی جذاب و پرمحتوا.
خداوند بحق حضرت زهرا(سلام الله علیها) بهترینها رو روزی خانم شکوریان فرد کنه
بنده چند کتاب از ایشون خوندم یکی از یکی بهتر
هزار الحمد لله که امثال این عزیزان تو مملکت هستن
الهی خدا بر تعداد این نویسندگان متعهد و خوش قلم بیافزاید
و
فرمایش عزیزمون درباره وقف در گردش امثال این کتاب خیلی مطلب جالبی بود
سلام من این کتابو خوندم عالیه
سلام وقتتون بخیر
کتاب زنان عنکبوتی واقعا فوق العاده بود اونقدر قشنگ که من یه روزه تمومش کردم و بعد هم به کلی از دوستام دادم بخونن.
باتشکر😍😍😍😍😍
با سلام
بنده این کتاب رو خوندم
شخص دیگری خریده بود و به من امانت داده بود
و به شدت توصیه میکنم بخونین
شخصا میخوام فعلا دو تا خودم بخرم وقف در گردش کنم برسه دست برخی برای آگاهی
پاجرای این کتاب هنوزم در جریانه مثل مارمولکی که دمش رو میزنن ولی دوباره در میاره…
تا ظهور آقا…
پیوست کنم که دست بر قضا از این نویسنده دو کتاب دیگه هم خونده بودم و قلم خوبی دارند