
وقت بودن
نویسنده: جلیل سامان
انتشارات: کتابستان معرفت
معرفی:
خیلی ها وقتی که باید باشند نیستند، وقتی که نباید حاضرند. رمان داستان جوانمردی است که به وقتش هست، می ماند و جان و مال و ناموس عده ای را نجات می دهدو وقتی هم که نباید آرام و بی صدا می رود.
بریده کتاب:
باد با شدت بیشتری می وزید و لباس های گشاد بلوچی جان محمد را به شدت تکان می داد. بار دیگر تفنگ را مسلح کرد، اما نگاه ترسیده دخترک، او را متزلزل کرد. می دانست کارش تمام است و اگر او را نکشد، به زودی دودمانش به باد خواهد رفت. اما هر چه کرد، نتوانست ماشه را بچکاند. لرزه بر اندامش افتاده بود. دانه های ماسه و گل بر سر و رویش می ریخت. جان محمد خود را بازنده واقعی می دید. تمام تصمیماتی که گرفته بود، با نگاه دخترک بر باد رفت…
بریده کتاب(2):
جان محمد با نگاه های التماس آمیز کاظمی و دخترک، مثل چوب خشک شده بود. نمی توانست شلیک کند. این یک حس بشری بود. به یاد گفته کاظمی افتاد: “کشتن کار آسانی هم نیست.” چیزی که او را آخر سر متقاعد کرده بود و این که در نگاه کاظمی برای اولین بار چیزی را می دید که در نگاه دیگران ندیده بود.
بریده کتاب(3):
کاظمی کم کم احساس خطر کرد. او ماهیت نظامی خود را لو داده بود. اگر در میان جمع، آدم های افراطی بودند که دلشان می خواست به بهشت بروند، چه باید می کرد؟ شنیده بود که بعضی از علمای افراطی وهابی فتوا داده بودند اگر کسی سه تا شیعه را بکشد، به بهشت می رود. حالا لابد کشتن مأمور شیعه نیروی انتظامی ثوابش بیشتر هم بود.
بیشتر…
دلاوران عالی قاپو : داستان جوانی نترس و شجاعدل، بسیار خواندنی