رمان شطرنج باز : رمانی جدید و‌جذاب با طعم زنان عنکبوتی و سیاه صورت

رمان شطرنج باز

نویسنده: نرجس شکوریان فرد

انتشارات عهد مانا

بریده کتاب:

_استاد دنیا رو می بینید شما اصالت موسیقی رو درک می‌کنید. اما کسایی رو در چشم جوان ما بزرگ می‌کنند که اصالت شهوت رو روی موسیقی بستند.

استاد لبخند ملیح همیشگی اش را روی صورتش نشاند و با دست به میثم تعارف کرد تا بنشیند. بعد خیلی آرام گفت:
_ هر که را اسرار حق آموختند/ مهر کردند و زبانش دوختند
میثم این حال زیبای استاد را دوست داشت. همیشه که در دانشگاه از ادا و اطوار دانشجوها خسته می شد، خودش را می‌ رساند به اتاق استاد میرزایی و یک حالی به دلش می‌ داد با این همکلامی‌ ها.

بریده کتاب(۲):

_ پوشش هر کسی آزاده!
_ نه دیگه این‌ طور! خودتون هم می‌ دونید این حرفی که می‌ زنید، یه شعار برای گول زدن دخترای ایرانیه، اما واقعیت نداره. الان اگر شما بخواهید برید دانشگاه توی همون آمریکایی که ساکن شدید، با چه لباسی می‌ رید؟
سارا سکوت کرد و ترجیح داد حرف نزند تا علیه‌ اش استفاده نشود. خودش می‌ دانست که این‌ حرفش یک‌ شعار بوده‌ است. یکی دو تا از قوانینشان اصلا نمی‌ گذاشت زیور آلات همراه خودشان به دانشگاه ببرند، یا حتی گل سر بزرگ روی مویشان داشته باشند. البته که سارا در همین ایران عادت داشت که همیشه پر آرایش و به قول فرهاد زلم زیمبو باشد. اما آمریکا قوانینش شوخی‌ بردار نبود. اصلا راهشان نمی‌ دادند به محوطه دانشگاه، چه برسد که بخواهد دهان باز کند و اعتراض هم بکند. سوار هواپیما هم که می‌ خواست بشود، اجازه نداشت ساپورت بپوشد. باید با شلوار می رفت. اینها را می‌ دید، اما نمی‌ گذاشتند که در رسانه‌ ها پخش شود تا جوان ایرانی نفهمد. برای سرنگونی حکومت ایران باید خیلی چیزها را نمی‌ گفتند و باید با کمک سلبریتی‌ ها خیلی چیزها را در ایران بزرگنمایی می‌ کردند و ربط می‌ دادند به حکومت ایران تا ناامیدی را گسترش دهند. اما اینجا و حالا جای این‌ حرف‌ ها نبود و باید در خط سیری که آنها می‌ خواستند، پیش رفت.

بریده کتاب(۳):

_ کشور ایران آزادی هست، اما خب درست نیست که شما قانون رو زیر پا بذارید و هر کاری هوس می‌ کنید انجام بدید.
_ بالاخره آدم دلش می خواد از هنرش استفاده کنه!
_ استفاده، نه سوء استفاده! شما برای این که طرفدارای خودتون رو زیاد کنید، افراد رو دعوت به ناهنجاری می‌ کنید. از خانم‌ ها می‌ خواید که عرف جامعه رو بشکنن تا شبیه اون چیزی بشن که فرهنگ آمریکا می‌ خواد. البته که خب مشهور هم می‌ شن. الان شما مشهور شدی، پس چرا هنوز هم تشنه فالور بیشتری؟
_ هر کس آزاده توی انتخاب پوشش خودش!
_ ما هم همین رو می‌ گیم. زن‌ های دنیا رو آزاد بذارید خودشون انتخاب کنن. نه این‌ که برید بهشون وعده پول بدید و هزاران تصویر نشونشون بدید که زن زیبا یعنی کسی که این طور بپوشه و اون طور آرایش کنه. شما با تبلیغات و فریب دادن، مقابل درست فکر کردن و آزادانه انتخاب کردن رو می‌ گیرید.
_ اگر شما می‌ گید فریبه، پس معلومه آدمای احمقی هستن که زندگیشون رو از دست می‌ دن.
_ توی پیجتون هم به مخاطب می‌ گید احمق‌ ها!

بریده کتاب(۴):

ارسطو فیلسوفیه که نظیر نداشته، برای موزیک نظریه عجیبی داره؛ می‌ گه موسیقی قدرتیه که شخصیت می‌ سازه. حالا کمی مکث کنیم ببینیم واقعا این حرف ارسطو چه‌ قدر درسته؟
میثم وسط حرف استاد گفت:
_ حرف خطرناكيه!
_ از چه جهت؟
_ اگر شخصیت بد باشه و بد یاد بده و بد بنوازه، جامعه رو متلاشی می‌ کنه، فردی که گوش می‌ ده دیگه هیچی!
_ حرف خود ارسطو هم همینه. بد باشه، شخصیتی بد می‌ سازه؛ خوب باشه و بنوازه و به موسیقی بپردازه، شخصیت بیست بیرون می‌ ده!
میثم خودکارش را محکم روی میز کوبید و گفت:
_ پس یه زحمت بکشید اول همه رو یه دور تست کنید، دورریز داشته باشید تا ژنراتورای خراب راه نیفته وسط جامعه به اثرگذاری!
استاد خندید به حرف میثم و گفت:
_ حضور تو توی کلاس غنيمته. خب سقراط هم می‌ گه: موسیقی کشوری را به من بدهید، هر کشوری بخواهید به شما می‌ دم. و یکی از بنیانگذاران کمونیست می‌گه: یکی از سریع‌ ترین راه‌ های نابود کردن جامعه، موسیقی است!
_ شما که دارید زیرآب موسیقی رو می‌ زنید.
این را یکی از شاگردها گفت و میثم در جا جواب داد:
_ دارن اثر عمیق می‌ گن تا بفهمیم چه جای مهمی داریم رختخواب پهن می‌ کنیم.

بریده کتاب(۵):

_ البته اونا فرهنگ براشون مهمه. بین این همه کشور، اونا وزارت فرهنگ دارن که یه اداره داره به اسم دفتر محتوای فرهنگی که روی سه تا اصل کار می‌کنن: موسیقی، مد و لباس، کتاب کمیک و انیمیشن. آن قدر باکلاس و باشعورن!
_ خب حقشون هم هست که همه دنیا رو توی موسیقی بکشن سمت خودشون. برنامه دارن!
میثم ساکت ایستاده بود تا عیار حرف‌ ها را بسنجد.

_ البته سريالاشون خیلی روزمره و شخصیتاش معمولين.
_ خب همین هم جذاب کرده دیگه.
_ والا ما سریالای خودمون رو مسخره می‌ کنیم که آخرش همه ش می‌ رسه به عروسی، اینا هم همه ش مرگ و دوستی و ازدواج و طلاق و…
_ وا خب زندگی یعنی همینا دیگه!
_ بفرما! اون وقت می گن چرا ما جهان سومیم! با اینا شدیم هشتاد میلیون!
_ بی تربیت!
میثم برای آرام کردن فضا گفت:
_ خیلی هم بحث سطحی بودنشون نیست. اون چیزی که ما داریم و براش فیلم نمی‌ سازیم، اونا می‌ سازن و توی فیلماشون صبر کردن و شجاعت داشتن و اطاعت از فرمانده و صداقت داشتن رو نشون می‌ دن. ایرانی جماعت هم که سرشار از این خصوصیاته خوشش میاد. موسیقی کی‌ پاپ هم همینه، جاذبه های بصری و صمیمیت و یک دستی اعضای تیم و صورت‌ های شادابشون خیلی روی مخاطباش اثر داره!

بریده کتاب(۶):

_ امیرحسین کشاورز، ما قرارمون رو با مردم نمی‌ ذاریم، با خدا می‌ ذاریم. من نمی‌ تونم خودم هم کسی رو که داره غرق می‌ شه با پا هلش بدم. من باید دستش رو بگیرم.
_ حتی اگر بعدا همین فرد در فضای مجازی علیه تو هشتگ #سپاه_قاتل بزنه؟
سید چشم بست.
_ حتی اگر همه جا رو پر کرد که تلگرام دست اسرائیله، شبکه های مجازی داخلی دست سپاهه، اطلاعات شخصی ما رو اسرائیل کنترل کنه بهتر از سپاهه!
نشست روی صندلی!
_ من مثل شماها نیستم. خسته شدم از همه این زن‌ هایی که مثل بدکاره ها لباس می‌ پوشن و می‌ گن مثل یک ملکه با ما رفتار بشه! خسته شدم از اینکه شب‌ ها گشت بزنم توی خیابونا برای امنیت این مردمی که همون لحظه بیداری ما تو سرما و گرما، نشستند پای ماهواره ای که داره به ریش همه ما می‌ خنده. خسته شدم از این که غذا ببرم خونه فقیری که داره هشتگ های فحش به اسلام و انقلاب فوروارد می‌ کنه. من دیگه نمی‌ کشم، می فهمی؟
چند لحظه سکوت شد و امیرحسین با صدایی گرفته ادامه داد:
_ شماها خوبید، خوب بمونید. من نمی کشم. الان هم کاش می‌ دونستی دارن با بساط موسیقی که راه انداختن، با دختر و پسر این مملکت چه کار می‌ کنن!

بریده کتاب(۷):

امیر در جعبه روی میزش را برداشت و بادام‌ ها را تعارف میثم خسته کرد و گفت:
– تا تو هستی و من، امید هست، مبارزه هست، تلاش هست، روشنگری هست.
_ به چه امیدی آقا؟
_ به امید این مردمی که لایق بهترین‌ ها هستند میثم. دلیل این هم که می‌ بینی می‌ خوان ضربه فنی کنن جوان ایرانی رو، اینه که اگر بمونه محکم پای انديشه الهی اش، جهان رو نجات می‌ ده. یاران منجی مردم ایران هستند. پس اگر از صد طرف ما رو دارن می‌ زنن، برای خفه کردن اندیشه نجات جهانیه.
_ که خب جوان ما هم داره تسلیم می‌ شه.
_ نه میثم، جوان ما این دویست نفری که گرفتیم نیستن. میلیون‌ها نفر هستن که رمضان رو روزه می‌ گیرن و محرم رد اشک روی صورتشون از مظلومیت امام میفته و ظالم رو با خشم لعن می‌ کنن. فقط باید یه میثمی باشه که این توطئه‌ ها رو خنثی کنه و به گوش جوان برسونه تا قدر خودش رو بدونه و به قیمت نازل شهوت و شهرت نفروشه، بدونه قیمتش بهشته، بهشت!
_ بهشتی که لذتش دیدن روی حسینه، آقا!
_ پس بگو “یا حسین” که خستگیت از بین بره!
_ “یا حسین”! آقا، برای خارج نشینای خائن برنامه ای ندارید؟
_ چرا، اتفاقا دیروز نیروهامون درِ خونه تموم اونا توی آمریکا یه آرم سپاه زدن تا بدونن اگر ظاهرا دارن در حق جوان ایرانی و خاک وطنشون خیانت می‌ کنن، چون ما هنوز به جوش نیومدیم و از اون چه که فکر می‌ کنن بهشون نزدیک‌ تریم.

مرتبط با رمان شطرنج باز:

کتاب سیاه صورت : داستان نفوذ داستانیست عجیب، مخصوصاً اگر پای زن در میان باشد!

بیشتر ببینیم:

معرفی شطرنج باز

 

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *