رمانی پلیسی ، در مورد دلدادگی یک کشیش مسیحی :ناقوس ها به صدا در می آیند.

ناقوس ها به صدا در می آیند ، نویسنده: ابراهیم حسن بیگی

معرفی:بعضی ها گنج دارند و باز هم در فقر و نداری زندگی می کنند. آن وقت کسان دیگری از این گنجبهره می برند. این کتاب نقشه آن گنج است.در بهره بردن از این گنج تردید نکن.

برشی از کتاب:
جرج گفت: کلام همه پیامبران و عدالت خواهان جهان، شبیه کلام علی ست. برای همین من اسم کتابم را گذاشتم علی صدای عدالت انسان .
کشیش گفت: برای همین امروز پیش تو هستم تا درباره ی علی بیشتر بدانم .
جرج گفت: برای شناخت علی باید به وجدان خودت رجوع کنی پدر و تعصب مسیحیت را از خودت دور کنی و علی را با هیچکس قیاس نکنی جز خودش‌…

بریده ای از کتاب(۲):
سرگئی گفت: “اما من دوستان مسلمان زیادی دارم؛ آن قدر که شما را شیفته علی می بینم، آن ها را ندیده ام، چگونه است مردی چون شما که از کودکی درخدمت کلیسا بوده، از علی چنین یاد می کنید و شیفته ی او می شوید، اما مسلمانان اغلب چیزی از علی نمی دانند؟”…. (صفحه۱۲۹)

برشی از کتاب(۳):
بدان پدر ایوانف که ما به یاد مومنان خود هستیم وآن ها را فراموش نمی کنیم، به خصوص تو را که قبای کشیشی را با عبای علی بن ابی طالب آمیختی و روح عریانت را کسوتی پوشاندی که جز رستگاران چنین کسوتی برتن ندارند. (صفحه۱۳۲)

بریده ای از کتاب(۴):
حس کنجکاوی کشیش برای مطالعه کتاب نه برای پی بردن به ارزش مادی آن، بلکه به خاطر رویایی بود که در آن حضرت مسیح از آن به عنوان فرزندش و امانتی که به دست او می سپرد، یاد کرده بود.
مگر در این کتاب چه نوشته شده بود، که مسیح رسالت نگهداری از آن را به او سپرده بود؟ا

جمله ای از کتاب:
علی شخصیتی است مثل اقیانوس؛ هر چه در عمق آن شنا کنی، شگفتی هایش آشکارتر می شود.

ketabak
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *