کتاب گل آخر، دقیقه نود : با رقیبت رفیق شوی تا پوزه نامرد را به خاک بمالی. به به چه شود

کتاب گل آخر، دقیقه90 : با رقیبت رفیق شوی تا پوزه نامرد را به خاک بمالی. به به چه شود

کتاب گل آخر، دقیقه۹۰
نویسنده: بهزاد دانشگر
انتشارات آرما

معرفی‌کتاب(۱):

مسابقه بین دو تیم فوتبال محله، پر از شور و هیجان است. وقتی چیزهایی هم پشت پرده باشد، هیجان ماجرا دو چندان می شود. “گل دقیقه نود” ماجرای نوجوانان یک محله است که مسابقه فوتبالی را راه می اندازند. اما در واقع هدفشان، به شکل هوشمندانه ای مبارزه علیه رژیم پهلوی است. نویسنده در خلال ماجراهای داستان، نقبی هم می ‌زند به اتفاقات انقلابی که در آن سال‌ ها در اصفهان رخ داده است.
“گل آخر، دقیقه نود” به نویسندگی بهزاد دانشگر، یک رمان مصور نوجوان است که در ۲۴۰ صفحه به همت نشر آرما منتشر شده است. 

معرفی‌کتاب(۲):

هر محله یک تیم دارد. اما تیم پلنگ سیاه و روح الله رقیب سرسخت هم هستند که باهم دست به همکاری می دهند و پوزه ی یک حرکت نظامی را به خاک می مالند.
فینالی برگزار می کنند که نتیجه اش انفجاری و زندان و فرار است .
داستان را در کتاب دنبال کنید.

خلاصه‌کتاب:
اصفهان، سال ‌های قبل از انقلاب است و شب‌ های حکومت نظامی. کیهان پسر نوجوانی است که در تیم ‌های فوتبال محله ‌شان، از بهترین ‌هاست. منصور از هم‌ محله ‌ای‌ های کیهان، برای بار دوم پیشنهاد شرکت در مسابقه فوتبال محله را به کیهان می دهد. منتها چون ماه رمضان است و اغلب بچه‌ ها روزه اند، باید مسابقه را شب‌ ها برگزار کنند. شب ‌ها! شب ‌های حکومت نظامی! اما در واقع مسابقه و سرگرمی، همگی بهانه اند. هدف، از بین بردن ترس و مقاومت مردم در برابر حکومت نظامی و شکستن هیمنه آن در چشم مردم است…

بریده کتاب(۱):

یعنی اینها همه اش راسته؟ من از خانواده اشرافم؟ پس این جا چکار می کنم؟ پس آن یارویی که منصور می گفت از طرف بابام آمده بود دنبالمان بگردد کی بوده؟ اصلا مامان چه حقی داشته من را از چشم بابام مخفی کنه؟ من مال این جا و این خانه نیستم جای من توی قصر و خانه های مجلل است. به جای اکبر تپل و امیرلندوکو… باید با ولی عهد دوست باشم.

بریده کتاب(۲):

بازی خمسه گله ابتکار خودمان بود. ما پنج نفر بودیم و با دو تیم دو نفره، یکی زیاد میامد، خوشمان هم نمی آمد منّت کسی را بکشیم بیاید بازی که بشویم شش نفر. ماهم خمسه گله را درست کردیم تا هیجانش بیشتر بود. روی اضلاع یک پنج ضلعی بزرگ پنج تا دروازه می چیدیم. هر کسی یک دروازه داشت که باید از آن مراقبت می کرد تا گل نخورد و در عین حال بتواند به بقیه گل بزند هر کس گل می خورد از بازی حذف می شد و نفر آخر برنده بود هر کس هم برنده می شد حق داشت یک برنامه برای تفریح گروه بدهد، همه هم باید قبول می کردند.

بریده کتاب(۳):

شب پانزدهم رمضان خانه اکبر تپل جمع شدیم. از خانه اکبر تا زمین فوتبال ده، دوازده متر بیشتر فاصله نبود. قرار شد از روی پشت بام خانه اکبر برویم روی پشت بام بانک و از آنجا جریان بازی و حوادث احتمالی را تماشا کنیم.

بریده کتاب(۴):

حاج عباس می گوید: دیشب از نیمه شب تا صبح، ماشین ماشین خاک و قراضه آهن آوردند توی زمین فوتبال خالی کردند. ناصر پرسید: کی این کارو کرده؟
رضا جواب داد: همان کسانی که می خواهند این بازی ما انجام نشود.

بریده کتاب(۵):

من بالاخره هوش و حواسم را جمع کردم و گفتم: نه عوض کردن زمین بی فایدس، خیلی از تماشاچی ها فقط همین زمین را بلدند!… باید همین زمین را درست کنیم…

مرتبط با کتاب گل آخر، دقیقه۹۰ 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
رمان مرغ هوا : ماجرایی هیجانی که دو پسرعموی داستان رقم می زنند… نوجوان ها دریابند

بیشتر ببینیم…
موشن طنز کتاب پایگاه سری

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *