کتاب نیمه پنهان ماه (۱۷) : تحویلداری به روایت همسر شهید

کتاب نیمه پنهان ماه (۱۷) (شهید تحویلداری)
ناشر: روایت فتح
نویسنده: سیده اعظم حسینی

بریده کتاب:

۱. ص۱۸ و ۱۹
ریورساید پارکی بود نزدیک خانه. فضای سبز و قشنگی داشت. آن روز کتی هم همراهم آمده بود. حرفمان تازه گل انداخته بود که پسری چهارشانه و تقریبا قدبلند آمد جلو و سلام کرد. ایرانی بود، لبخند دلنشینی داشت. دقیقا یادم هست پیراهن آبی و شلوار جین تنش بود. از لباس پوشیدنش معلوم بود که باید دانشجو باشد. بدون مقدمه پرسید: «شما ایرونی هستید؟» از حرف هایمان این را فهمید. کتی جواب داد: «بله ما ایرونی هستیم، هر دو مون درس می خونیم. شما چی؟»

جواب داد «منم درس می خونم» بعد هم با لحنی که هم شرم داشت هم کنجکاوی پرسید: «شما همیشه میاین اینجا؟»
کتی جواب داد: « آره بیشتر روزهای تعطیل» بعد هم لبخند معناداری زد و پرسید: «حتما شما هم زیاد این جا میاین؟»

بریده کتاب(۲):

ص۳۳
بعد از عقد شش ماه طول کشید تا وضعیت آرمان مشخص شود. توی این مدت پیش خانواده ام بودم و همه اش منتظر.
وقتی آرمان مرخصی می آمد، انگار روی ابرها راه می رفتم. یک ساعتش هم برایم ارزش داشت. تهران دیگر تقریبا پارک و رستورانی نمانده بود که ما نرفته باشیم.
رستوران مکزیکی که آرمان غذاهایش را بخاطر تندی زیادش خیلی دوست داشت، رستوران سندباد هتل تخت جمشید که فضای داخلی اش شبیه کشتی بود و گارسون ها لباس نیروی دریایی می پوشیدند…

مرتبط با کتاب نیمه پنهان ماه (۱۷):

بیشتر بخوانیم…
نیمه پنهان ماه۵ (شهید مهدی زین الدین) : صبر اگر کنی تلخی سختی می شود تماماً شیرینی

بیشتر بدانیم…
شهید مدافع حرم مجید قربانزاده

نمکتاب
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *