کتاب مرضیه : حکایت یک اسم، روایت یک زندگی
کتاب مرضیه
نویسنده: لطیفه نجاتی/ زهرا عاشوری
انتشارات راهیار
بریده کتاب:
دختر بزرگ خانه بودم و چشم بقیه بچه ها به من بود. آنها از من الگو می گرفتند. برای همین، آقاجان روی من حساب ویژه ای باز کرده بود. صمیمیت بین من و او از جنس خاصی بود؛ از جنس عشق و احترام و یک فاصله و حرمت همیشگی. احساس می کردم نزدیک ترین آدم روی زمین به من است؛ اما ابهت پدرانه اش هیچ وقت اجازه نداد به او نزدیک شوم و دستانش را بگیرم سرم را روی شانه های محکمش بگذارم.
ص ۲۸
بریده کتاب(2):
چند روزی بود حس می کردم دیگر تنها نیستم. چیزی عوض نشده بود. هم چنان حسن آقا هر روز سر کار می رفت و باز من می ماندم و در و دیوار خانه. هنوز به آن شهر جدید و غریب عادت نکرده بودم. در اوج همین بی کسی، سرگرم شده بودم؛ سرگرم کسی که از همان اول کار تمام محبتم را برای خودش خریده بود.
آن لحظه که از زبان دکتر شنیدیم “مبارکه، تا چند وقت دیگه سه نفر می شید! برید خودتون رو برای پدر شدن و مادر شدن آماده کنید”، هر دو چند ثانیه ای جا خوردیم.
ص ۶۵
بریده کتاب مرضیه (3):
زیر لب غرولندی کرد و کیفش را از سر چوب لباسی برداشت و بدون هیچ حرف اضافه ای از دفتر زد بیرون. من ماندم و یک مدرسه که هیچ اطلاعی از تعداد دانش آموزان و معلم ها و کلاس هایش نداشتم. قبل از این که زنگ تفریح بخورد و معلم ها با مدیر جدید روبرو بشوند، از زیر زبان مستخدم مدرسه اطلاعاتی کشیدم. همان جا فهمیدم چون مدیر قبلی بهائی بوده، عذرش را خواسته اند. فکرش را هم نمی کردم خانمی با آن مانتوی بلند و مقنعه هم ممکن است بهائی باشد.
ص ۹۸
بریده کتاب(4):
ما در خانه مشغول کلنجار رفتن با عبدالله بودیم. صدای مهیبی آمد. با آن صدا همه نگاه ها چرخید سمت در حیاط. آن جا تازه یادمان آمد سمانه و محمود را در ماشین تنها گذاشته بودیم. همه دویدیم سمت کوچه. از شیشه عقب فقط سر کوچک محمود را می دیدم که پشت فرمان نشسته بود. نفهمیدم به چه حالی خودم را به ماشین رساندم. او که می دانست باید منتظر دعوای درست و حسابی باشد، سرش را انداخته بود پایین و سعی می کرد بار اشتباهش را با خواهرش تقسیم کند. گفت: “سمانه گفت رانندگی کن!”
همه شوکه شده بودیم…
ص ۱۳۷
مرتبط با کتاب مرضیه
بیشتر بخوانیم…
کتاب محرمانه های زنانه : رازهای زندگی زن موفق با رویکرد دینی و تربیتی
بیشتر ببینیم….
معنای #خانه داری در کلام رهبر انقلاب