دو داستان خواندنی و شیرین در یک کتاب: بی تو یکسال است، عروس ماه می شوم

خلاصه:
هارون عباسی دانشگاه امام صادق را که حالا به دست امام کاظم می چرخید، تعطیل کرد و شاگردان بانو نجمه، که استاد بانوان بود هم  اجازه نداشتند به خانه ی ایشان رفت و‌ آمد کنند. حالا دیگر دانشجویان ناچار بودند که سوالات خود را مکتوب کنند و از طریقی پنهان برسانند به دست امام.
یک روز به در خانه آمده بودند وسوال‌ها را گذاشته بودند و رفته بودند. روز بعد که دوباره آمده بودند دنبال جواب، فهمیده بودند که امام به حج رفته اند.
معلوم نبود که چند روز بعد به مدینه برگردند، اما دانشجویان به جای اینکه ناراحت شوند، حیران مانده بودند از کار اهل این خانه. امام در خانه نبودند، اما پاسخ واضح و درست همه ی سوال‌ها در میان طومار پرسش‌نامه بود. کار فاطمه بود؛ دختر امام کاظم و نجمه خاتون. فاطمه کاغذ پاسخ‌ ها را لای طومار پیچیده بود.

بریده ای از کتاب(۱):
مرد ، بالا بلند و دل نشین، دستار عربی سپید برسر بسته، با لبخندی نمکین، با موهای شانه زده  با ریش های مرتب، در هاله ای از نور، ایستاده بود و در کنارش، زیباترین مردی که درهمه ی عمرم دیده ام! زیباترین و دلرباترین و خوش قد و بالاترین و بهترین و بهترین. آن قدرکه هیچ وقت نتوانستم برای کسی وصفش کنم.
روی صحبتش با من بود و من خیره مانده بودم به جوان. بین آن همه بزرگ زاده و اشراف زاده و موبد زاده و شاهزاده، کسی حتی به گرد پای این جوان بلند بالای گندمگون تازی هم نمی رسید! انگاراز افسانه ها آمده باشد.
نمی توانم بگویم مردی بود، جوانی بود، بزرگی بود …. فقط یک رویای ناشناخته بود؛ بالاتر از زیباتر از همه، حتی از فرشته ها. حتی نمی توانم بگویم زیبا بود یا خوش قد و بالا، چیزی فراتر از همه ی این ها.
جهانشاه دوباره خندید: زیاد زیر آفتاب راه رفته ای دختر ! (صفحه۵۶)

بریده ای از کتاب(۲):
در کنارم ایستاده بود و لبخند می زد: بهای شما را از بیت المال مسلمین می پردازند. شما آزادید که هر که را خواستید به همسری برگزینید! ازهمه طرف صدای مردان عرب بلند شده بود.
خواستگاری می کنند؟ وای! من می ترسم .
مرد مهربان جلوتر آمد: مجبور نیستید. هر که را که دوست دارید انتخاب کنید.
سرم را انداختم پایین و گفتم : من خواهان مردی هستم که همتایی ندارد سرورم!
خندید. منظورم را فهمیده بود .
دل به دریا زدم و در میان جوانان راه افتادم. ناگهان چهره اش را دیدم. خودش بود! عزیز دل من!

namakketab
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *