خاطره : چشم و هم چشمی برای کتاب

هرهفته منزل یکی از رفقای همسرم هیئت است. یک روز فکر بکری به ذهنم رسید و به همسرم گفتم اگر من برایت کتاب جور کنم شما به رفقایت میدهی که با خانواده هایشان مطالعه کنند؟ جناب همسر از ایده خوششان آمد و قبول کردند. یکی دوهفته ی اول مشتری ها کمتر بودند. مردم کتاب رایگان را هم سختشان است که بخوانند… اما ما دلسرد نشدیم و راهمان را باقدرت ادامه دادیم من از یک موسسه کتاب امانی میگرفتم و آقای همسر کتاب هارا پخش میکرد. این هفته یکی از آقایان به همسرم گفته بود خانم ما انگار کتاب را میخورد به جای آنکه بخواند.خدا خیرت دهد کتاب باریک نده. یک کتاب قطوری بده که تا ۱ هفته نگوید کتاب میخواهم. همسرم خنده اش گرفته بود و به ایشان کتاب دختران شهید میشوند را داده بود. همسرم میگفت این یکی هنوز نرفته بود که بعدی گفت بی زحمت یه کتاب باریک و یک کتاب قطور هم به من بدید خانم ماهم از آن کتاب خوان های قهار شده! همسرم در جواب ایشان با خنده گفته بود نمردیم و چشم و هم چشمی خانمها در مبحث کتابخوانی هم دیدیم.

خاطره ی چشم و هم چشمی برای کتاب
هرهفته منزل یکی از رفقای همسرم هیئت است.
یک روز فکر بکری به ذهنم رسید و به همسرم گفتم: ” اگر من برات کتاب جور کنم شما به رفقایت میدی که با خانواده هایشان مطالعه کنند؟”
جناب همسر از ایده خوششان آمد و قبول کردند.

یکی دو هفته ی اول مشتری ها کمتر بودند.
مردم کتاب رایگان را هم سختشان است که بخوانند…
اما ما دلسرد نشدیم و راهمان را باقدرت ادامه دادیم.
من از یک موسسه کتاب امانی می گرفتم و آقای همسر کتاب ها را پخش می کرد.

این هفته یکی از آقایان به همسرم گفته بود:
” خانم ما انگار کتاب را می خورد به جای آنکه بخواند. خدا خیرت دهد کتاب باریک نده. یک کتاب قطوری بده که تا ۱ هفته نگوید کتاب می خواهم.”
همسرم خنده اش گرفته بود و به ایشان کتاب دختران شهید می شوند را داده بود.

همسرم می گفت این یکی هنوز نرفته بود که بعدی گفت:
“بی زحمت یه کتاب باریک و یک کتاب قطور هم به من بدید خانم ما هم از آن کتاب خوان های قهار شده!”
همسرم در جواب ایشان با خنده گفته بود:
” نمردیم و چشم و هم چشمی خانمها در مبحث کتابخوانی را هم دیدیم.”

namakketab
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *