او سلمان شد: مسلمانی به سبک سلمان…

او سلمان شد: مسلمانی به سبک سلمان...

او سلمان شد : سیدناصرهاشم زاده

معرفی:

ما مسلمانیم اما “سلمان” نیستیم.
سلمان انقدر عزیز زمین و آسمان بود که اهل بیت او را از خودشان می دانستند.
این کتاب فوق العاده زیبا، فوق العاده عمیق و جهت دهنده و حرکت بخش کمی ما را به سلمان نزدیک می کند.
مسلمانی به سبک سلمان…

خلاصه:

روزبه، نوجوانی زیبا در خانواده ی زرتشتی زندگی می کند.
دین زرتشت و تضادهایش او را دلزده می کند و از خانه فرار می کند.
سالهای سال در کلیسا زندگی می کند و همه او را دوست دارند.
روزبه عمری سیصد ساله می کند و پیامبر خدا را می بیند…

بریده کتاب(۱):

– آیا در راه راهزنان اموالت راغارت کرده اند؟ از سرزمین پارس که چنین ژولیده و فقیرانه بیرون نیامده ای؟
نگاهی به چشمان کشیش انداخت نگاهی که تاعمق نگاه کشیش پیش می رفت.
– هرچه داشتم مسیح از من گرفت.
– مسیح ؟
– آری او از همه راهزنان تیز تر ومهارت دار است. او پدر ومادرم را ازمن گرفت ومرا سرگشته بیابان ها کرد.

بریده کتاب(۲):

… تو آزاد شده ی هیچ کس نیستی. من، رسول  خدا، تو را آزاد میکنم. تو از خاندان مایی و کسی را بر تو حقی نیست…
علی! بنویس. پیمان آزادی سلمان را بنویس تا همه حاضران بر آن شهادت دهند…
و علی بن ابی طالب نوشت از قول پیامبر آزادی روزبه را که سلمان شده بود.
سلمان، مردی از اهل بیت پیامبر. سلمان، نامی که بر زبان ها جاری شد، اوج گرفت و بالا رفت و فرشتگان نیز او را با این نام شناختند…

بریده کتاب(۳):

تاریکی شب بیشتر و بیشتر شد و دیگر روزبه نمی­توانست به تاخت برود.
اسب آرام و آرام­تر شد. حس کرد اهریمنان بسیاری او را احاطه کرده­ اند، آن چه در کتاب­ها خوانده بود او را هراسان می­کرد.
آیا توان راندن اهریمنان را داشت؟
ترس هر لحظه بیشتر بر جانش می­نشست. ناگهان حس کرد صدایی شنید.

بریده کتاب(۴):

– او شیطان بود.               
– کسی شیطان نیست، فرزندم. او هم شیطان نبود، شیطان شد. روزبه اندیشه کرد.
– می دانید چه کسی را می گویم؟
– ابلیس را می گویی؟
– نه پدر پطرس، ابلیس را نمی گویم، پولس پیر را می گویم.
-ن می هراسی؟
– از که؟ 
– از دروغ وتهمت
– گمان می کنم که شما هم او را می شناختید؟
– اما زبان فروبستم که به ایمان مردم لطمه نخورد.

 

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *