امام رئوف : ای حرمت ملجاء درماندگان دور مران از درو راهم بده…

امام رئوف : ای حرمت ملجاء درماندگان دور مران از درو راهم بده...

امام رئوف : نرجس شکوریان فرد، عهد مانا

بریده کتاب(۱):

من عادت کرده ام برکت
روزی ام را، از یک خوب بگیرم.
یک بخشنده، یک مهربان، یک رئوف!
اول وقت که روزت را یا یک انسان کریم شروع کنی،
هیچ شری نیست که خیر نشود. من در ایران به دنیا آمدم.
در خانه ی یک کریم.
من خانه زاد امام رئوفم، امام رضا (علیه السلام)
با امام رضا(ع)، همه ی زندگی ام ، روز است و همه ی روزهایم پر برکت…

امام رئوف : ای حرمت ملجاء درماندگان دور مران از درو راهم بده...
بریده کتاب(۲):

آمده بود برای دعوت از امام! خیلی دوست داشت که مهمان خانه اش، امامش باشد.
مقابل امام که نشست خجالت می کشید اما ذوق و لذتی که داشت زبانش را گویا کرد:
– یابن رسول الله! مهمان خانه ی ما می شوید؟ ما دلمان می خواهد پذیرای شما باشیم حتی یک وعده!
لبخندِ صورت امام دلش را قرص کرد. تپش قلبش بیشتر شد از این حال، که امام فرمودند:
– شرط دارد!
قلبش ایستاد. چه کند اگر نشود؟
– سه شرط دارد!
لبانش از هم فاصله گرفت و منتظر ماند:
– برای من غذایی از بیرون تهیه نکنی، همان غذایی که در خانه هست برای من هم سر سفره بگذار…
سر تکان داد و صدای قلبش دوباره بلند شد.
– دوم اینکه هر چه در خانه موجود است همان باشد غذای ما…
لبانش طرح لبخند گرفت.
– سوم اینکه خانواده ی خودت را برای پذیرایی از من به زحمت نیندازی!
دست گذاشت روی چشمش، روی قلبش، روی دهانش و پرسید:
– می آیید.
شنید:
– میآیم!
مسند امام رضا، ج۱، ص۲۹۱٫
…….
امام بیاید، زحمت می رود.
امام بیاید، کم ها، زیاد می شود!
امام بیاید، غصه ها تمام می شود، لبها پرخنده می شود، دلها شاد می شود.
امام! برای ما جز رحمت، زحمتی ندارد.
فدایت شوم…
یک وعده، یک سفره، یک لحظه، یک روز، یک عید، یک مناجات
یک نماز، یک هرچه خودتان اراده می کنید…
مهمان ما می شوید؟
به هزار شرط هم که باشد.
می پذیریم!
شرط های شما، رحمت است!

بریده کتاب(۳):

ما که امام ندیده ایم،
کنارش زانو نزده ایم، همسفرشان نشده ایم،
ما که آرزو به دلیم. ما که مردم آخرالزمانیم…
شاید عمرمان به ملاقات مهدی فاطمه(عج) هم نرسد.
اما وصف العیش نصف العیش…
خیال روی تو در هر طریق همره ماست…
خیال بودن در منزل شما، کنار شما، سر سفره ی شما…

معرفی به روایت کلیپ…

بریده کتاب(۴):

یک وقتهایی هست،
یک جاهایی، دلت نمیخواهد زمان بگذرد،
حتی دلت نمی خواهد قدم برداری، یا اگر مجبور هستی که بروی قدمهایت را کوتاه برمیداری.
دوست داری پاهایت به زمین، به همین قطعه از زمین بچسبد،
و تو مجبور بشوی بمانی.
ساعتها بیاید و برود.
روز، شب بشود. شب به صبح سلام کند، اما تو همین جایی که هستی بمانی.
اصلا هم احساس نمی کنی که دارد عمرت تلف می شود و باید بروی دنبال زندگی.
کل زندگی ات همین جاست.

بریده کتاب(۵):

اولِ در که می ایستی، اشک خودش ذوق زده در چشمانت حلقه می شود. اشک هم می خواهد امام را ببیند و لب ها همان بیرون صحن، خودی نشان می دهد:
اللّهُمَّ إِنّی وَقَفْتُ عَلَی بَابٍ … خدایا من را آوردی، ایستاندی کنار دری از درهای خانه ی رسولت، دلم را اجازه دادی با ذکر، با اشک، با محبت…
خدایا من مثل آنها نیستم، اجازه می گیرم. مثل همان ها که آمدند درِ خانه علی و فاطمه. با ادب در نزدند، چنان بر در کوبیدند که دل اهل خانه لرزید. من دست می گذارم روی قلبم با لب هایم در می زنم. امر کردی داخل نشوم مگر به اجازه!

بریده کتاب(۶):

حضور و غیابش در باور من فرقی ندارد. مؤمن هستم به او…
حال مرا می داند، سلام مرا جوابگو است.
هرچند که من کوله باری دارم پر از شرمندگی
و ناشنوا و نابینایم، به خاطر حس پر گناه و حال بدم.
ولی لذت بودن در کنار علی بن موسی الرضا(ع)، از زمانی که دعوتم کرده است، همه ی وجودم را پر کرده…
آقاجان… من اگر آن کسی نیستم که مورد پسند شما باشم اما تو همانی که باید!
تو امام رئوف و مهربان منی!
تو صاحب کرامتی، تو آقایی، آقا… آقا علی بن موسی الرضا!
همانی که مرا واداشته به اینکه ورد زبانم این باشد:
تمام زندگی ام فدایت آقا!

کتاب رو بهتر بشناسیم…

بریده کتاب(۷):

هر شبهه ای انداخت، امام رفعش کردند، هر سؤالی پرسید، جواب قاطعی گرفتند.
چهره ی همه شاد شده بود و زبان عمران کوتاه که صدای اذان بلند شد.
امام هم از مجلس بلند شد. همه مبهوت شدند.
کار داشت نتیجه می داد.
عمران خودش هم حال دیگری پیدا کرده بود. عرض کرد: دلم تازه دارد نرم می شود. بحث را قطع نکنید. امام نگاهی به سمت مصلی کردند و بی نگاهی به جلسه رفتند برای نماز!
ادامه ی بحث ماند بعد از نماز!
بحارالانوار، ج۱۰، ص۲۹۹٫
……
حال خوب، برای دل باصفاست و فکر سالم!
کنار خدا، حال همه خوب می شود.
زمان خاص، قلب های منقلب شده، فکرهای نورانی… زمان نماز است!
صاحب همه ی این ها؛ خداوند، منتظر است در زمان نماز!
مخالفتش را نکنی، مخالفان را به زمان کمی، مقابلت زمین می زند.
یادش کنی، زمان های دنیا و آخرت را به اختیار و نفع تو می چرخاند!
نماز، زمان مدیریتِ تسلیمیِ روح و جان، مقابل صاحب زمان و زمین است!
با فکر خودت نمازت را عقب نینداز!
زمان سرِّ خداست…

برای خرید این کتاب با تخفیف ویژه بر روی تصویر زیر کلیک نمایید

بریده کتاب(۸):

گره افتاده بود در کارشان.
زندگیشان بی برکت و خیر بود انگار، کارها سخت پیش می رفت.
می دانید این سختی و فشار، خُلق اهل خانه را هم بد می کند.
خوشی می رود و درگیری ها می آید.
زندگی دیگر به کام نیست. حتی گاهی تا جایی می رود که همه چیز از هم می پاشد!
امام رضا(ع) فرموده بودند:
برای خانه و زندگیتان یک سهمی از قرآن بگذارید.
وقتی در خانه قرآن خوانده می شود، کار و بار اهالی خانه راحت می شود. میبینی درِ خیر و برکت باز می شود و اهل خانه دریافتشان زیاد می شود.
برعکسش هم که نخواندن و عمل نکردن به قرآن است و سختی و تلخی ها!
وسائل الشیعه، ج۴، ص ۸۵۰٫
……
خداوند من و شما را در این دنیا آورده!
دفتر راهنما داده برای زندگی من و شما در این دنیا!
کمکی رسانده برای خوشبخت بودن من و شما در این دنیا…
اسم دفترش، اسم کتابش، اسم نوشته ی همراه ما، قرآن است.

امام رئوف : ای حرمت ملجاء درماندگان دور مران از درو راهم بده...
کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *