زنی در جزیره گمنام

سارنای جوانی که سرنوشتی غریب، او را
به جزیره ای دوردست پرتاب کرده است. جزیره ای به نام کا.
جزیره ای که هزاران سال بعد از مرگ او، توسط دکتر کارلوس
و گروهش کشف شده است. پیکری که سال ها سالم مانده…
من…اینجا چه می کنم؟


قربانی هوا و هوس نکرده اند!

در اعماق دریا فرو می رفتم
با بازی آب و ماهی نگاه می کردم
جایی که دیگر زشتی و سیاهی نبود
دریا آرام و آبی زیبا بود…

بی تو من چه ام؟

معنی خلوت را می فهمیدم. وقتی آدم از جنس دیگر می شود،
وقتی چیزهایی می بیند که دیگران نمی بینند.
آدم هایی که در میان شان می نشستم، با آن ها غذا می خوردم، حرف می زدم،
اما… با آن ها نبودم، حواس و شعورم جای دیگری بود…
بیشتر بدانیم…
درباره کتاب زنی در جزیره گمنام